« آل طـاهـا »
کربلا از شام ویران میهمانان میرسند
زینب و سجّاد با حال پریشان میرسند ..........
رفته اند از نزد تو با ناله و افغان و آه ....
باز آن فرزانگان با آه و افغان میرسند......
اهل بیت مصطفی گریان ز نزدت رفته اند ....
آل طاها با دو چشم گوهرافشان میرسند......
کودکان را کوفیان با پای عریان برده اند .....
باز با پای پر از خاار مغیلان میرسند.....
تازیانه بس زدند آن کودکان را کوفیان ..
با تنی مجروح اینک از بیابان میرسند........
در غُل و زنجیر کردند از جفا سجاد را ...
تازیانه خوردگان افتان و خیزان میرسند......
آن اسیرانی که رفتند از کنار کشته ها ...
اینک از شام بلا گریان و نالان میرسند.......
کوفیان بردند شان با تازیانه زین دیار
تن کبود از سنگ اهل شام ویران میرسند
شامیان سنگ از جفا بر پیکر آنان زدند ....
با غمی جان کاه و اندوه فراوان میرسند......
زینب آید با حسینش گوید از رنج سفر ...
گوید ای جانا ببین اینک یتیمان میرسند.......
در خرابه جای شد ما را ز جور شامیان ...
دیدم از بهر تماشا خیل نسوان میرسند.......
هنده را دیدم که مشعل در کف خدّام داشت ..
همرهش جمع زنان شام شادان میرسند........
شرمسارم از تو ای جان برادر خود ببین ..
قطره های اشک من بر طرف دامان میرسند........
از غم دردانه ات دارم خجالت در برت
بی رقیه اهل بیت از جور عدوان میرسند ..........
ای برادر اربعین است از سفر باز آمدم
بانوان دل غمین همراه طفلان میرسند
ذاکرت حکاک را برگو قلم را بشکند
چون ملائک فوج فوج از عرش گریان میرسند